از مدت ها قبل ایده ی نوشتن چنین متنی را در سر داشتم. مناسب ترین روز برای انتشار آن شاید همین امروز باشد، 17 مهر، سالروز درگذشت استاد شجریان.
خوب یادم هست که اولین آشنایی من با استاد شجریان، بر می گردد به زمانی که پنج یا شش ساله بودم. در آن روز ها، پدرم که سر کار می رفت، من و مادرم به خانه ی پدربزرگ و مادربزرگم می رفتیم و تا شب آن جا می ماندیم. بزرگترین چالش من در آن موقعیت، سرگرم کردن خودم بود، چرا که بر خلاف خانه ی خودمان، خبری از اسباب بازی و وسایل سرگرمی نبود. این بود که سرگرم کردن خودم مشکلی بود برای خودش و اغلب هم حوصله ام سر می رفت.